حرف داريم تا حرف

مشاور شركت بيمه پارسيان

حرف داريم تا حرف

۳۰ بازديد

 

حرف بيجا شنيدي، از ما نيست

پيش ما جاي حرف بيجا نيست

 

قصدِ ما از گُزينشِ الفاظ

جز بيانِ دقيقِ معنا نيست

 

چون به جا حرف مي زنيم، امروز

جايِ ما هيچ جاي دنيا نيست

 

صحبتِ خالي از جوكِ جنسي

جنسِ پّر عرضه و تقاضا نيست

 

حرف ما محضِ گرمي سرها

ضمنِ شنگوليِ شكمها نيست

 

عطري از قصه در لغاتِ آن

در معانيش طعمِ قاقا نيست

 

مي خورد مثل سنگ بر ديوار

گوشِ مردم به حرفِ ما وا نيست

 

هيچ حرفي به قدر لاطائل

قيمتش در زمانه بالا نيست

 

سنّت است اين، سوابقي دارد

شيوۀ تازه، رسمِ حالا نيست

 

حرف بايد به گوش خوش آيد

هوش كس حرف را پذيرا نيست

 

جدّي و نكته دار اگر باشد

جاذب و دلكش و خوش آوا نيست

 

مي زند بر مذاقِ جاهل نيش

زهرِ مار است، نُقل و حلوا نيست

 

بزم را گرم مي كند ياوه

حرفِ پُر مايه مجلس آرا نيست

 

قصد از دور هم نشستنها

طرحِ افكار و نقد ِ آرا نيست

 

گاه در مجلسي اگر بحثي

هست، از سفسطه مُبرّا نيست

 

حاصلش با شهود يا كشفي

سعي در حلّ يك معمّا نيست

 

شيوۀ بحث هم كه در مجموع

بهتر از فحش و جنگ و دعوا نيست

 

در به كُرسي نشاندنِ حرفش

هيچكس پيرو مُدارا نيست

 

بي تأمّل در اينكه بيند هيچ

كُرسي اي هست در ميان يا نيست

 

مي رود گرم كاروانِ بحث

مقصدي در كلام پيدا نيست

 

چون به جز كسب شخصيت، انگار

در سري از نخست سودا نيست

 

نه، چنين رسم و شيوه اي در بحث

هر كه را عادت است، ما را نيست

 

گر چه حيوان ناطق است انسان

آدميت به نطقِ تنها نيست

 

با بشر همسخن شود طوطي

با بشر همرديف امّا نيست

 

آدميزاد لال هم باشد

باز با گوسفند همتا نيست

 

هيچ چيزي به قدر انديشه

در بشر ارجمند و والا نيست

 

حرف آوازهاي انديشه ست

بادهاي دميده در نا نيست

 

ليكن افسوس، حرف را ديگر

نقش انديشه اي به سيما نيست

 

چون كه ارجي براي انديشه

زيرِ سقفِ بلندِ مينا نيست

 

پس تو را جز سكوت، در غربت

هست امروز چاره اي، ها؟ نيست!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد