معناي واژگان از زبان طنز

مشاور شركت بيمه پارسيان

معناي واژگان از زبان طنز

۳۵ بازديد

 آفتاب، نامد دليل آفتاب! (طنز)

اخطار: كارت زرد، در قديم گرفتن دو تا از آن اخراج داشت ولي خدا بگويم چه كند اين NPT را كه كاسه كوزه ها را به هم ريخت.

اخفش: نام مستعار برخي عزيزان (توضيح جناب اخفش يك بز هم داشت!)

اخم: پاسخ قاطع دستگاه قضايي به اراذل و اوباش دستگير شده توسط ماموران نيروي انتظامي!

البوسه: ج لباس. در دنياي امروز جزو وسايلي است كه هر چه كمتر داشته باشي متمدن تري، مثل عقل!

المپياد: مراسمي كه جماعتي خيرخواه ترتيب مي دهند تا بچه هاي ما را مورد سنجش وزن مغز قرار دهند. پس از آن به طور عادلانه همه ي همه ي افتخارش را براي ما و مغزها (ببخشيد بچه ها!) را براي خودشان بر مي دارند.

امانت: مالي است كه در قديم با تار سبيل رد و بدل مي شد ولي امروزه با پيشرفت جوامع و اختراع چك و سفته و تعهد محضري، جلوي اين امل بازي ها گرفته شده است!

امانتدار: كسي كه تا ديروز انساني شريف بود و امروز بي عرضه و احمق!

امروز: فردايي كه ديروز اصلا منتظرش نبوديم. (توجه: امروز شنبه است!)

امروزي: هر كسي كه موهايي شبيه شاخ و برگ درختان، لباس هايي شبيه لباس هاي اجداد اوليه خدا بيامرز، حرف زدني شبيه مريخي ها و مجموعه خصايص زيبايي مثل غرور و ادعا و تنبلي و ولگردي را «همه با هم» داشته باشد.

امن: جايي كه خطر سقوط چنار، فرو ريختن خيابان، رويش چاه هاي روباز و ... وجود نداشته باشد.

امنيت: حالتي از جامعه را گويند كه در آن مردم عادي بتوانند در كمال آرامش خيال در كنار دردها و معتادين و زورگيرها و اراذل و اوباش به خوبي و خوشي زندگي كنند!

امين: موجود جانداري بود كه يك بار دچار انقراض نسل شد وليكن با كمك دانشمندان به شكل هاي بهينه شده (گاه صندوق، صندوق امانات، چك، سفته و...) دوباره متولد شد.

اناث: خواهران اسبق، بانوان سابق و خانم هاي امروزي!

انتخاب: اختيار كردن يكي از ميان چند تا، مثل انتخاب يك پرايد سفيد يخچالي از ميان چند پرايد سفيد يخچالي!

انتخابات: فرآيند منظمي كه هر چهار سال يك بار اتفاق مي افتد. در اين فرآيند ( كه چند روزي بيشتر طول نمي كشد) بعضي ها عوض، بعضي ها خاك پاي مردم، بعضي ها معترف به اشتباه در گذشته و بعضي ها ... مي شوند.

انتصاب: فرآيندي كه بعد از انتخاب نشدن، حضرت را از بيكاري نجات مي دهد.

انتشار: عملياتي كه مردم با گازهاي آلاينده، مسئولين با تكذيب، دشمنان با شايعه و... يا ... انجام مي دهند.

انتشارات: چوب دو سر طلايي است كه از چشم خيلي از نويسنده هاي منفعت طلب بازاري هنرنشناس و از ديد جماعت بازاري ديوانه اي كه پولش را توي جوب مي ريزد، مي باشد.

انصاف: از گونه هاي در معرض انقراض خصايل بشريت!

انتفاع: نفع بردن. چيزي كه به هيچ وجه در قاموس مدارس و دانشگاه هاي غيرانتفاعي نيست. آن ها فقط به پيشبرد علم و دانش فكر مي كنند. باور كنيد!

انتقاد: چيزي كه همه از آن نسبت به خود استقبال مي كنند ولي به شرطي كه دچار غرض ورزي نشود. (توجه كنيد، انتقاد يعني تعريف كردن و غرض ورزي يعني انتقاد!)

انتقال: تنها مصيبت مشترك معلم و دانش آموز!

انجماد: فرآوري تبديل ماده محرك به غير محرك! اين فرآوري هم اكنون در مدارس مناطق سردسير، بدون توجه به تبليغات سوء بخاري معلوم الحال مدرسه سفيلان كه به زباله داني تاريخ پيوست، ادامه دارد.

انحرافي: پاسخ هاي حضرات به سوال هاي مستقيم!

اندرون: جايي در آدميزاد كه بهتر است از طعام خالي باشد تا علاوه بر رويت مقدار متنابهي نور معرفت، كلي تحويل گرفته شود و هر روز در روزنامه ها در موردش چيزميز بنويسند!

اندوه: از مواد مهم تشكيل دهنده ي قلب برادران مسئول!

انسان: موجودي است كه داراي دارايي هاي با ارزشي چون پول و پارتي، و سرمايه هاي بي ارزشي مثل وقت، شخصيت و... است.

انعام: چهارپايان. بيچاره هايي كه به هيچ وجه جرات كل انداختن با بعضي انسان هاي كل الانعام سر جفتك پراني ندارند مخصوصا اگر «بل هم اضل» هم باشند.

انكار: تكذيب، نفي وجود. ظاهراً به دنبال مصاحبه برخي مسئولين، شاعر شعر را به اين ترتيب تغيير داده:

گرچه حتي وزن هم گردد خراب/ آفتاب، نامد دليل آفتاب!

انگ: از زدني هاي پر مصرف!

انگشت: از پر مصرف ترين اعضاي بدن من جمله تهديد، تكذيب، تسكيت! (ساكت كردن) و...

انگولك: سماجت بيش از حد برخي عزيزان براي دست كردن در لانه ي زنبور مفاسد اقتصادي و در نهايت كم آوردن ايشان و اعلام نشدن اسامي مفسدين محترم!

انهدام: بلايي كه مدير جديد بر سر برنامه هاي مدير قبلي مي آورد.

اوشين: مشهورترين ژاپني در ايران.

اولي: شايسته تر و برتر. ويژگي اي كه مطمئناً در تمام فك و فاميل هاي آقاي رئيس به صورت ژنتيك وجود دارد.

اهانت: قابل تاويل ترين واژه ي جهان، البته بعد از واژه ي«آزادي»!

اهمال: ندانم كاري البته اين واژه براي دوستان «تصميم لازم» و براي دشمنان «سوء نيت و خيانت» خوانده مي شود.

ايراد: چيزي كه در هيچ دستگاه سازماني نيست و در هيچ كدام از مسئولان عزيز نيست و در هيچ كدام مردم شريف هم نيست، و اين همه مشكل و نابساماني فقط «كار، كار انگليسي هاست!»

ايران: كشور مفسران سياست و فوتبال!

ايستگاه: محل تجمع صبورترين آدم هاي روي زمين!

ايما: زباني كه با گسترش تاكسي، بين مسافرين كنار خيابان و راننده ها به اوج رسيد!

باج: بهاي اضافي كه ضمن آسته رفتن و آسته آمدن، براي جلوگيري از اصابت ضربات احتمالي شاخ گربه بايد پرداخت.

باد: از رهبران بزرگ جهان امروز و صاحب محبوب ترين حزب دنيا!

بادآورده: در قديم اين فرآورده را باد مي برد ولي امروزه به كمك برادران سويسي نه تنها نمي برد، بلكه سود نيز مي گيرد.

بادبادك: سمبل ملي اعضاي حزب باد.

بادبان: ابزار راهبردي اعضاي حزب باد.

بادسنج: ابزار كنترلي اعضاي حزب باد.

بار امانت: باري كه ابر و باد و مه و خورشيد و فلك، با زرنگي تمام انداختند براين پيكر لاغر من!

باران: از اعضاي اصلي ستاد مبارزه با آلودگي هوا!

بازار: در روزهاي نزديك عيد همه ي راه ها به اين جا ختم مي شود.

بازنشستگي: دوراني كه در طي آن به پاس سي سال خدمت صادقانه، بايد هر ماه اول برج در صف حقوق بخور و نمير، با افتخار تمام سه چهار ساعت (بلكه هم بيشتر!) بماني. مي گويند در بلاد كفر بازنشستگان در اين دوران آن قدر دور دنيا مي گردند و حال و حول مي كنند تا ريغ رحمت را سر بكشند! جل الخالق!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد