بازي با زيبايي ، تنها با تنهايي اللّهو
راسخ فرما ما را آمين در رسوايي اللّهو
با تو همه جا پنهانم كن در سترِعدم گنجت را
گنجان نشوم در سترِ عدم از پيدايي اللّهو
كلمةُ العُليا لوء لوءِ لالا من هوَ كنزاً مخفيّا
اول و اُخري، آخر و اولي، غايت و غايي اللّهو
نامحرم شد درگاهت را مفتيِ شومي اللّهو
تا تنها با شمسِ تو رقصد بلخي و رومي اللّهو
منبر و مدرس، مكتب و محبس، مسجد و جمدس اللّهو
اختر و اطلس، عيسي و اقدس، نام مقدس اللّهو
فاطر و قاهر، كاسر و جابر، ناظر و قاضي اللّهو
هادي و ساقي، ساقي و باقي، باقي و راضي اللّهو
قدرت كامل، حجّت قاطع، عزّت دائم اللّهو
رحمت واسع، منّت سابق، قادر و قائم اللّهو
صانع و سبحان، سامع و منّان، جامع و حنّان اللّهو
ديّان، برهان، سلطان، رضوان، غفران، سبحان اللّهو
راشد و واحد، واجد و ماجد، شاهد و حامد اللّهو
رهزن، رهبُر، رهدان، رهبين، رهبر، قائد اللّهو
باري و ذاري، كاشف و سرمد، حضرتِ نافذ اللّهو
صورتِ شمس و چهرهي مولانايي ِ حافظ اللّهو
جهد به تيغ و عهد عتيق و ذكر مزامير اللّهو
امثال زبر، تورات زبور، انجيل زبير اللّهو
ذهنهي چشم و چشمه ي ذهن و نخل تخيّل بارآور
وزن تصور، عين تعيّن، صورت و تصوير اللّهو
با گل داوودي ميخوانم چهچهِ بلبل خواني را
رشته ي آواز، از بن حنجر، با لب تحرير اللّهو
دفتر اول، صفحه ي آخر، خطّ ِ چهارم من بودم
من بودم، مولانا با ما بود و جهانگير اللّهو
عقربِ نيشم، كشتهي خويشم، مهرهي مهرت مارم كرد
لب لبِ شيرين، زهرِ هلاهل، نوش ِ بلاگير اللهو
در شب تاري، بر سرِ داري، در پي ِ ياري رفتم من
حلقهي گل نه، حلقه ي گيسو، حلقه ي تكفير اللّهو
به طرب آرنده، چرخاننده، سكرآور اللّهو
مطرب، بخشي، بخشاينده، بخشايشگر اللّهو
ذكر او،سخن او،وحي او،كلمات او،جملات او،آيات او
اسم و صفت و فعل و قيد و حرف و مصدر اللّهو
اندوهت را به جوانمردان روزي كردي، روزي كن
كم نگذار اي بيشاندوهآور پُرپرور اللّهو
نقّال ِ مَهي، قوّال ِ گهي، نقل ِ نگهي ناگاهان
نظر از نظّاره از ناظر، نظر از منظر اللّهو
دل شادان من سرخوش تا غم از اطرافم بگريزد
سلطان ِ مسرّت شاهنشهِ شاديگستر اللّهو
خورشيدآغشته، ماهآميزه، نجمآجين اللّهو
بارانآسا، ابرآذين، دريا رودآيين اللّهو
با حور و فرح، با بسط و پري، با بوس و كنارآميزه
در جنّتِ گل، همراهِ رسل، عريان و برين اللّهو
ياقوتِ لبافشان كن قُل قُل! كه شدم وسواسُ الخنّاس
فُزتُ فُزتُ شمشيري كو؟ بر فرقِ نگين اللّهو
خطّاطِ خطاپوشي، خيّاطي كن جبّه ي مردان را
شال ِ جوانمردان را روي تاج ِ سلاطين اللّهو
هر كه نشان ميخواهد و سرزد، دست به در شد بر در زد
هر مرغي پر زد در جانم گفتم آمين اللّهو
كشفِ حقايق، وجدِ دقايق، سكرِ خلايق الحمدت
ايّاك نعبد اللّهو ايّاك نستعين اللّهو
ليلانه فزا، لولي افزا، ليلي افزون اللّهو
ميم و جيم و نون و واو و نون ِ مجنون اللّهو
در هر جسمي جاني ميدم، در هر راهي روحي نو
در رگهايم جاري شو، شريان كن در خون اللّهو
در تن تو، در من تو، بيرونم تو، پيرامونم تو
در من درتن بيرون پيرامن پيرامون اللّهو
آياتت را نازل كردي، نور و رعد و نحل و نمل
من شمسم قمرم نجمم شجرم يا زيتون اللّهو
گلنوشم كن چون زنبوران، گلپوشم كن چون حوران
روياهايم را گلچين، رويم را گلگون اللّهو
با هر برگي، با هر سنگي، با هر ابري، با هر رنگ
اينگونه، آنگونه، به تجلّا گوناگون اللّهو
بي هر جادو، بي قانون، بي رمل و سحر و اسطرلاب
بي افسانه ما را افسون كردي افسون اللّهو
زاويه بسته، چلّه نشسته، گوشه ي شهمات اللّهو
تا به تو آيم گرچه ندارم تابِ ملاقات اللّهو
سبحه نخوانده، توبه نكرده، دل به دفش رقصش بسته
آمدهام در شطح و نيايش، چرخ مناجات اللّهو
آمدهام بر سجده بيفتم آدم خاكآلودت را
آمدهام تا سجده شوم از سوي سماوات اللّهو
سكر دمادم ! از دمت آدم را دم به دم از خود حي كن
نفخه بفرما تا كه برويد تاكِ تحيّات اللّهو
نفيِ تو نقص آمد شك رفت، ايقان در رقص آمد در رقص
هستِ تو هستم ميدارد بي حاجتِ اثبات اللّهو
چشمِ تضرّع بگشوم تا بابِ اجابت بگشايي
ندبه يدستان، جمعه ي مستان، جمله ي حاجات اللّهو
خاكآرا، بادآور، آتشافروز افزا اللّهو
حاكم قادر قدرتگستر فرمانفرما اللّهو
محبوبا ماوانا مولانا رحمانا اللّهو
انتَ المُحي ِ الموتانا، جانبخشا، جانا اللّهو
عبريِ مصحفِ ابراهيمي، هادي ِ هودي، ناهي ِ نوح
ناجي ِ يونس، حامي ِ يوشع، حافظِ عيسي اللّهو
به كنيسه، به كليسا، موسي عيسي عيسي احمد شد
احمد معبد كعبه مكّه يكّه يكتا اللّهو
عرش مجيد و قولِ سديد و فعلِ رشيد از تو از توست
وجهُ الباقي لا يتناهي لا يتناها اللّهو
سوره ي انجير، ابجدِ زيتون، طارق و طاها اللّهو
غار حراها، كهف و كساها، كربوبلاها اللّهو
والقمرِ اذا متجلّي شو، والقمرِ اذا جلّها
والشّمس ِِ والضّحي والضحيها والضحيهاها اللّهو
قافُ العنقا، ملكوت علي، سيمرغ ِ بلا اللّهو
حلّاج ِ اولوالعزمم كردي بر دارِ فنا اللّهو
طلب اللّهو عشق اللّهو فقر اللّهوَ مستغني
حيران اللّهان درويشان ! انا ربّكما اللّهو
سبحاني ما اعظمَ شاني عليٌ عاليٌ اعلي حق
انا ربّكما الحقٌ عليٌ عاليٌ اعلي اللّهو
زخمه ي رنج و تارِ ترنج و تنتن ِ تنبور اللّهو
شورش ِ بحر از ماهِ سهگاه و ماهي ِ ماهور اللّهو
درصدِ بدمستانم سرحدِ مستي در سرِ هستانم
حضرتِ باري، شربتِ باران، بارش ِانگور اللِّهو
سي روزه ي فيروزه به افطارِ عقيق و اقاقي گل كن
خيمه زدم در ساغر نوشانوشِ نشابور اللّهو
خيمه به نوشيدن زده سمنان عطرِ علاءُ الدولت را
شاديِ محنه، محنتِ خرقان، مهلتِ منصور اللّهو
كعبه بنا كردي امّا در قلبم قبلهي خاصان شد
مُحرم ِ من شد مسجدالاقصي بيتُ المعمور اللّهو
نورا قبلم، نورا بعدم، نورا فوقم نورا نور
نون واوم را، لام عينم يا نورِ علي نور اللّهو
حاظر و ناظر، باطن و ظاهر، مبديُ مقصود اللّهو
مبدا و مقصد، لابُد و لابَد، هست و شد و بود اللّهو
دف تر شده دف بر آتش نِه سيلي بزن و مستم كن
در زهره مسيحا مي رقصد با عود و سرود اللّهو
تشنگيام صيقل خورد از خود جوي مجو درياجو باش
جوشانم چون رود شراب از درّه ي درّود اللّهو
بالا ميرود آتش از من، چشم تماشا سرخم باد
آذر ِ آبان، شعله ي تابان، آتش ِ بي دود اللّهو
مژده به يعقوبت بده كنعان بوي عزيزي ميآيد
جامهي من شد صد پيراهنِ مصري و مسعود اللّهو
هرچه قناري، غمري و قاري، لب به لطافت جاري شد
وه كه چه زيبا ميخوانم با لهجه ي داوود اللّهو