پياله گاه نگاه

مشاور شركت بيمه پارسيان

پياله گاه نگاه

۳۳ بازديد

 

سفر به سرمه به صحرا، ختن ختن هيجانم

خروش خشم دو دريا، گريخت از ضربانم

مقام عشق به غار و مكان عشق به پستو

سفر به منزل آخر، سفر به پلك پرستو 
 

صداي چهچهه سوداي ِ بال سيل پَري ‌شد

درخت نعره زد و از صداي خود سپري شد

درخت شِرشِره بسته به شمع‌دان شكوفه

و خاك، سبزه به دندان گرفته‌بان ِ شكوفه

به سينه‌ريزي الماس ، دُور گردن قرآن

قسم به سيره ي ياسين، قسم به سوره ي رحمن

دلم به رسم ادب نه، دلم به شرط شهادت

دوباره نذر جنون شد الي لقاء قيامت

به هفته‌هاي هوايي بگو بهانه گرفتم 

كه هفت مرتبه اين تير را نشانه گرفتم  

كه هفت ركعتْ مغربْ اشاعه مي‌دهد او را

كه هفت بابِ بهشتي به چشم مي‌نهد او را

كه هفت‌سين ِ بهاران گرفته رنگ عبايش

كه هفت پيكر، جامي گرفته‌اند برايش

عباي سبزه در ابريق مَرغ‌زار مبارك

قدم به منبر شاهانه ي بهار مبارك

ركابِ هجرت خورشيد، سمت صبح فروزان

حريم امن الهي‌ست غار ثُور، هنوز آن ـ

دو بال گرم كبوتر به عنكبوت تنيده

حصار محكمي از اين دو تار سُست كشيده 

 

 

به سينه‌ريزي الماس ، دور گردن قرآن

قسم به سيره ي ياسين، قسم به سوره ي رحمن

هلال ماه مبارك ... نماز فطر فلسطين ...

قسم به تين و زيتون، قسم به تون و زيتين 
 

چهل ز چلّه برآمد، گل از گلاب شمارا

بگو به ساقي باقي كه اين شراب شما را

حرا حرارت ما شد بساط عشق مهيّا

و مَهلاً اِقراءُ اِقراءْ، و اِقراءْ اِقراءُ مَهلا

نگار من كه به مكتب نرفته  چلّه ي صد شد

نود زبانه اوستا در اين كرانه رَصَد شد

صفا به سعي خودش راه برد بر عرفاتش

مِنا دو مروه ي دل‌دادگي شد از اثراتش

ببين كه ماه فرو مانده از جمال محمّد

و هيچ سرو نرويد به اعتدال محمّد

هزار سعدي اگر عاشقي كنند و جواني

بگو كه عشق محمّد بس است و آل محمّد

دوازده حجر‌الاسود است چشم سياهش

هزار شمسه ي شمسي‌ست روي دختر ماهش

چقدر سوره ي قرمز در اين انار رسيده

هزار لب، صد و بيست و چهار بار رسيده

 

 

منم كه پاي خودم را به پاي دار كشيدم

منم كه سرمه به چشمان انتظار كشيدم

نه مشركي كه بتش را هزار بار بخواند

نه دختري كه بخواهد هنوز زنده بماند

اگرچه حاجت، بي حجّ و بي‌بهانه روا شد

چهار ركعت انگور، در نماز به‌پا شد 

عطش به چهچهه آمد از آن ادامه ي انگور

چهار ركعتِ واجب در اين اقامه ي انگور

اذان بگو كه به مستي وضو گرفت شرابم

بخوان اقامه ي مي را ! بنوش ! مست وخرابم

اذان بگو كه شراب دلم به جوش درآمد

بگو اقامه ي گلبانگ مِي به نوش درآمد

پياله‌‌گاه نگاهت ‌... بريز و مست‌ترم كن

به نام نامي آتش، وطن‌پرست‌ترم كن

وطن دلي‌ست پر از تو، پر از تجلّي سرمد

فروغ آتش دل چيست جز ولاي محمّد

هواي چشم تو ما را به صلح و جنگ كشيده

و مهر ِ روي تو خورشيد را پلنگ كشيده

 بيا كه وزن سماعم هوايي نفست شد

بهل كه دف هوسش سر به ضرب لنگ كشيده

به كشتگان بلا كشتي شراب بنوشان

كه موج، دست به پيشاني نهنگ كشيده

جنون بريز در احوال سركشان طريقت

كه كار سوره ي باران به وحي سنگ كشيده

عروج كن در افلاك ماسِواي رسولان

قدم بنه بر چشمان لوليان غزل‌خوان

حروف دل را ترتيل كن به ابجد مستي

برآور از بغلت دست دين باده‌پرستي

تو آمدي كه بنوشند راهبان نفست را

دليل دير‌نشينان كنند كار و كست را

تو آمدي كه علاج و سراج باديه باشي

براي خون گران ِ مقرّبان ديه باشي

تو آمدي كه جهان در ضلال يأس نميرد

و هيچ‌كس كامي جز به نام عشق نگيرد

سپاه ابرهه تعجيل كرده قبل ابابيل

بگو ببارد باران، بگو ببارد سجّيل

به نخل‌هاي مسلمان بگو جوانه بريزند

براي رشته ي تسبيح، دام و دانه بريزند

اگرچه پاي خودم را به پاي دار كشيدم

اگرچه سرمه به چشمان انتظار كشيدم

چقدر كوه اُحُد باشم و چقدر بسوزم

چقدر جامه براي نفاق شهر بدوزم

بگو به شرح فراق تو سينه‌سينه بگريم

پر از بقيع ببارم، پر از مدينه بگريم 
 

الا به گرد صدايت پياله‌هاي حرايي

« الا مسافر صحرا خدا كند كه بيايي »


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد