فريب جعده جادو

مشاور شركت بيمه پارسيان

فريب جعده جادو

۳۲ بازديد

 

هلا هلا خمار من ! شراب تلخ و تيز شو

به چشم من نگاه كن ! كرشمه‌ي ستيز شو !

 

شراب شو ! لب مرا به مي بكش ! هوس بده !

جواب عشق را تو با نگاه و بوسه پس بده !

 

حرير هندوچين رقص دامنت فريب شد

حياي گونه‌هاي من نصيب سرخ سيب شد

 

پر از پگاه و پونه آمدم كه دلبري كني

كه پرنيان ديده‌ي مرا پر از پري كني

 

به دشت قاصدك بيا كه صبح زعفران شوي

بخند پير مي فروش تا كمي جوان شوي

 

سكوت كن به قدر چشم‌هاي من سكوت كن

و دست‌هاي غنچه را پر از گل قنوت كن

 

قناري از مباركي قواره‌ي غزل شده

هلال روي ماه تو ضحي شده ... زحل شده ...

 

نگاه كن كه عنقريب ِشعله و شراره‌ام

به فرق كهكشان رسيده تاج پر ستاره‌ام

 

ترانه‌خوان حالت كرشمه‌بازي‌ات منم

قصيده‌گوي سرگذشت نغمه‌سازي‌ات منم

 

به زلف قيچك صبا دو دست را بهانه كن

دودست عشق را بگير و رقص عاشقانه كن

 

چه زلف عنبرينه‌اي ... چه قامت قرينه‌اي ...

چه چشم‌هاي مكّه و ... چه سينه‌ي مدينه‌اي ...

 

چه دست‌ها كه زخمه شد به تار گيسوان تو

چه نغمه‌ها كه سر نزد ز لحن مهربان تو

 

لب از لبت شكفته شد ... شقايقان خجل شدند

تمام دل‌برندگان اسير دست دل شدند

 

چه با دو چشم مست خود ملاحتي به هم زدي

سليقه هم علاقه شد چه عشوه‌اي رقم زدي

 

مرا بتن به لمس خود كه روح من غزل شود

مرا بگير در بغل كه شكّرت عسل شود

 

مرا ببوس در برت كه لب پر از مذاب شد

كه لب انار شد انار و دانه دانه آب شد

 

جنون به آتشم بكش چراغ شعله داغ كن

بسان سروها مرا در اعتدال باغ كن

 

صنوبران به اعتبار بودن تو آمدند

اقاقيان به گفتگوي سوسن تو آمدند

 

تو خلسه‌آفرين‌ترين خداي خاطر مني

تو نور كوهي از نگين ... تو درّ ِ نادر مني

 

دلم به محض ديدنت محال شد ... مديد شد

دو تير‌ خورد و چشم‌هاي شاهدم شهيد شد

 

تو با خودت غريبه‌اي به غير آشنا نشو !

و با سكوت پونه‌ها صداي بي صدا نشو !

 

سوار باد شو ...شبيه موج‌ها به دف درآ

كه هدهد هوا شوي ... كه خوش‌خبر كني مرا

 

بگو سوار بادها شوم نوازشت كنم

بتم شوي ... پرستشت كنم ... نيايشت كنم ...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد