مرا چون قطره ‌ي اشكي ز چشم انداختي رفتي

۳۴ بازديد

 

مرا چون قطره ‌ي اشكي ز چشم انداختي رفتي 

تو هم اي نازنين قدر مرا نشناختي رفتي 

 

به چندين آرزو چون سايه در پاي تو افتادم

ولي دامن فشاندي قد به ناز افراختي رفتي

 

مرا عشق تو فارغ كرده بود از ديگران اما 

تو سنگين ‌دل ز من با ديگران پرداختي رفتي 

 

تمناي نگاهي داشت دل از چشم مست تو 

تغافل كردي و كار دلم را ساختي رفتي 

 

ندادي آشنايي چون گذشتي از كنار من 

تو اي بيگانه‌ خو گويي مرا نشناختي رفتي 

 

ز چشمم رفت بي ‌او روشنايي وز پي‌اش اي اشك 

تو هم زين خانه ‌ي تاريك بيرون تاختي رفتي

 

اگر آرام ننشيني به خاكت افگنم اي دل 

همان گيرم كه در پايي سر و جان باختي رفتي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد