دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۳ ۳۰ بازديد
تا شد وبال گردن دسته ي شكسته ي ما
افزود عقده اي چند بر كار بسته ي ما
از پا فتاده ي عشق رنج سفر نبيند
در منزل است دايم پاي شكسته ي ما
گلگشت نوبهاران ارزاني حريفان
سير چمن نيايد از بال خسته ي ما
گر بهتر از بهشت است آب و هواي غربت
سوي وطن زند بال از بند جسته ي ما
پيريم و هر رگ ما سوداي عشق دارد
در حسرت شكار است دام گسسته ي ما
در عين ناتواني آخر ز جاي خيزد
از باد دامن دوست گرد نشسته ي ما
در پله ي محبت يكسان كجا برآيد
عهد شكسته ي او پيمان بسته ي ما
سير و سفر گران است بر ما كه خواب سنگين
پيچيده همچو زنجير بر پاي خسته ي ما