خياباني ها

مشاور شركت بيمه پارسيان

خياباني ها

۲۸ بازديد
 

هر وقت لوركا
كلمه كَم مي‌آورد
به اسمِ ساده‌ي زن مي‌گفت: ماه
به ماه مي‌گفت: گهواره
به گهواره مي‌گفت: آب.
لوركا بوي غليظِ شيرِ آهو مي‌داد.


امروز ماه آمده بود كنارِ پياده‌رو
پيِ چيزي، كسي، كلمه‌اي ...
هي به ساعت‌اش نگاه مي‌كرد
ماه مونث بود
تَنگِ غروب كه پيراهن‌اش ليز،
لاي سينه‌بندِ باد
دو بلبلِ ليمو
دو كفترِ كال
هي دو هُرمِ حلال ...!
ماه از قوسِ قَرناطه آمده بود
داشت كنارِ بلوارِ ميرداماد قدم مي‌زد.


حقيقتا تقصير وزيدنِ بي‌دليلِ باد بود
كه ايگناسيو را در فَلوجه كُشتند.
ساعت پنج عصر
هميشه ساعت پنج عصر است،
جمله‌ها بُريده بُريده مي‌وزند
واژه از واژه هراسان است
كسي حاضر نيست
با گيتارِ شكسته آواز بخواند
گَشتي‌ها قدم مي‌زنند
ماه دلهره دارد
ماه منتظر است
با همان چترِ قرمزِ دخترانه‌اش در دست.


يك نفر گفت: چند؟
ماه گفت: پول يك روسري!


لوركا به كيوسكِ تلفن تكيه داده بود
زني چادرش را تاريك‌تر كرد و گذشت
گروهباني خسته
روي نيمكتِ ايستگاه چُرت مي‌زد
بوي ترياك
تمام بلوارِ ميرداماد را برداشته بود
ماه هم كلمه كَم آورده بود.
هي ماه، ماه، ماهِ بي‌مشتري ...!
پس من كي خواهم مُرد؟


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد