دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۲ ۳۰ بازديد
هيچ منزلي اينجا نيست
هيچ راهي آسان نيست
هيچ كلمهاي كامل نيست
راهِ دور نرو!
از اين دو لنگه كفش
هميشه يكي
پايِ رفتنات را خواهد زد
اين پايانِ تقسيم به نسبتِ نان است
اين سرآغازِ همان ملالِ ناممكنيست
كه آرام آرام باورش خواهي كرد.
بعضيهاي به اشتباه
ميآيند و از دشواريِ بيدليلِ ديوارها ميگذرند
اما هيچ رَدِپايي از گفت و گوي پرندگان نميبينند
و اصلا به ياد نميآورند
كه بر فاختههاي خاموش و بر خُنياگرانِ ما
چه رفته است.
اينجا همه (هر كس)
نيمكتي براي نشستن و
جايي براي جهانِ خويش گرفته است
جز من
كه هنوز دلم به شمارهاي خوش است
كه سالها پيش زني
كفِ دستم نوشت و رفت.
غريبا روزگارِ بيبامداد!
در ازدحامِ اين همه سنگ و نان و دويدن
من چقدر چنگِ به خونِ نشسته و
دندانِ شكسته و
درگاهِ بسته ديدهام.