چقدر عكس، آشغال، كلمه، حرف
چقدر چَرت و پَرتِ دُرُست
دشنامهاي دلنشين
دو روييِ بي ريا
روزنامههاي صبح
روزنامههاي عصر
چه عناوينِ آبرومندي
چه خبرهاي خالصي
چه آرامشي دارد اين قيلوله
قيلولهي خُمار
در سايهسارِ چتري از عقرب، عقربِ كور.
همه چيز عالي، دُرُست، بينظير و مزخرف است،
اين وسط
فالگيرهايِ ناكسِ خوشْخيال هم
فقط اميد ميفروشند
بخت، باران، سفر، سكه و
صحبتهاي كهن سالِ البته ...!
البته به زودي اتفاقي رُخ خواهد داد
مورچهها غمگيناند
فوارهي حوضِ بزرگِ بالاي شهر،
فرشتهها، عملهها، روسپيها،
و ظهرِ دوشنبه، هفتم خرداد ...!
لطفا سايه سارِ همين چند سطرِ ساده را
سانسور نكنيد.
يكي از نويسندگانِ مايل به عهدِ اتابكان
خواب ديده است
خداوند او را از قزوين به ري خواهد رساند
و در كتاب مقدس آمده بود
نان ارزان است هنوز
كلمه ارزان است هنوز
كتاب ارزان است هنوز
و زندگي
و دشنام، دو رويي، و اجازه بدهيد
عرض خواهم كرد
همهي آن حقيقتِ لوس بيمزه همين است
ايرانيان هرگز در زندگي دروغ نميگويند.
پس پاي صندوقهاي راي زانو خواهيم زد
به نام پدر، پسر و روحالقدس ...!
آمين!
مورچههاي غمگينِ من!
آمين!
(پس فالگيرِ بزرگ
از مسندِ آفتاب به زير آمد
و خطاب به خرمگسِ خسته گفت:
دريغا كه در اين درازنايِ بيدليل
آدمي تولدِ خويش را
تنها در وحشتِ گريه آغاز ميكند!)
و روزنامهها نوشتند
در زندگي
هرگز حق با هيچ كسي نبوده است
و اگر آدمي ميتوانست
تنها به قدرِ شبتابي، شريكِ روشنايي شود
ديگر نيازي به عناوين آبرومند و
اخبارِ خالصِ روزگارِ خويش نداشت.
خوش باشيد مورچگانِ غمگينِ من!
جهان را
تنها براي فحاشانِ بيشرف آفريدهاند.
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۲ ۳۱ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد