دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۲ ۲۹ بازديد
هي واوِ بيدليل!
به من بگو
در اين هواي تاريك،
همدستِ كدام جملهي مجبور به سايه خواهي خزيد؟
وقتي كه پايانِ زيباترين جملهها
همين حضورِ يك نقطهي نارواست،
معلوم است كه تاريكي
تنها تاوانِ نوشتنِ ترانههاي ماست.
اينجا حتي حروفِ ربط
از تجمعِ كلماتِ آسوده ميترسند،
حروف
از ربطِ اين واژه به آن واژه ميترسند.
واو!
هي واوِ بيدليل!
آگاه و برحذر باش،
فردا باز عدهي ديگري ميآيند
و از لعنتِ لغتهاي تازه سخن ميگويند.
ميگويند كه خداوند
از آفرينشِ غمانگيزِ آدمي
پشيمان است.
يك خط فاصله بگذار
ترانهات را شبيه من تمام كن:
حُروف، كَلَمات، و كاف، و لام، و مات!
اما تو ...!
تو ... واوِ بيدليل!
به همسرت بگو فردا با وثيقه بيايد.