شناسنامه

مشاور شركت بيمه پارسيان

شناسنامه

۳۰ بازديد
 

پياله‌نوشِ حيرتِ شعر وُ
همسونويسِ حضرتِ حافظ منم،
كه چشم به راهِ جادويِ واژه‌ها
تنها به كُنجِ همين خلوتِ آهسته
عادتم داده‌اند.


من برادرِ بي‌اسمِ آب وُ
فاميلِ نزديك به عيشِ آتشم.
ملائكِ منتظر
از شنيدنِ هر اشاره‌ي من است
كه اورادِ عجيبِ جبرئيل را به ياد مي‌آورند.


ملائكِ منتظر مي‌دانند
درخت چرا دور مانده از اسمِ آب،
آتش چرا افتاده در نيستانِ ما،
و جِن چرا در تلفظِ تشنگي ...،
و مَن چرا در تكلمِ هوش!


به من بگو
رازِ داناييِ گندم كجاست.
حكايتِ زن و پياله و گل سرخ،
يا
كاشف‌الشيئيِ كبريا ... كجاست؟


هي پياله‌نوشِ حيرتِ حَوّا!
بيا،
در مِيِ خالصم از شبِ گريه بشوي،
زيرا از كتابِ ني است اين:
به شرحه‌ي هر حكايتي كه توراست،
از عطرِ دي است اين:
به شهريورِ هر شوكراني كه توراست،
از حيرتِ حيّ است اين:
به آهويِ هر حضوري كه توراست.


و توراست
كه در تكلمِ ملكوت فرصتم دادي
تا غَرقه‌ي عطرِ تو از اندوهِ آدمي بگذرم.
و گذشتم،
اما اي كاش هرگز شاعر نمي‌شدم.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد