دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۲ ۳۱ بازديد
دارند آواز ميخوانند،
بنفشههاي نظركرده
راه افتاده دارند ميروند دامنههاي دارآباد.
كمي بوي باران
كمي بوي خاك
و بعد
خوابِ نَمي از خنكايِ پسين
و بعد
كلماتِ سادهاي از سينِ هر سفر،
و من
كه دست ميكشم بر سَحُوريِ سنگ،
و گريه ميكنم در غيابِ تو.
پس چرا نميخواني عيسايِ آبهاي درياگذر!
بوي گلوي عرقكردهي تو را دوست ميدارم
بوي خويِ خالصِ ليمو، قرينه، غَش،
هي قاف و غينِ عطش!