دارد يك چيزي يادم مي آيد

مشاور شركت بيمه پارسيان

دارد يك چيزي يادم مي آيد

۳۱ بازديد
 

من از عطرِ آهسته‌ي هوا مي‌فهمم
تو بايد تازه‌گي‌ها
از اينجا گذشته باشي.


گفت‌وگويِ مخفي ماه وُ
پرده‌پوشيِ آب هم
همين را مي‌گويند.


ديگر نيازي به دعاي دريا نيست
گلدان‌ها را آب داده‌ام
ظرف‌ها را شسته‌ام
خانه را رُفت و رو كرده‌ام
دنيا خيلي خوب است،
بيا!
علامتِ خانه‌بودنِ من
همين پنجره‌ي رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايي
پرده را نخواهم كشيد.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد