دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۲ ۲۹ بازديد
به آخرين ترانههاي قونيه رسيدهام
پيالهات را بردار وُ
دنبالِ من بيا!
امشب تا سپيدهدم
از هواي سفر سخن خواهم گفت،
امشب بر تو مهمانِ هر دختري
كه مرا ببوسِ آخرينبارِ سرنوشت،
امشب تا اسمِ كاملِ مرتضا
آتش در كوهستانها ...!
ها ... كه شعله در چمن ميزند از چراغِ لاله و ني،
هي ديِ دريا گُسَل!
آهو، چشمه، آينه، عبارت، عسل.
مَرمرِ ولرمِ بُخارا
بويِ اويِ مويِ جوليانِ من،
يعني قبا، قصيده، غَش،
كَش كاف و نونِ غزل به ترمهي قند،
كه ميوزد از دو ليموي او،
وَ هو ... وَ هويِ سمرقند.
هي دور مانده از شبِ وطن،
تَناتَنِ ترانه به خوابِ تن!
من
به آخرين مزاميرِ مولوي رسيدهام.