دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۱ ۳۱ بازديد
دشنام ميشنود چنارِ پير،
باد، بادِ بازيگوش ميآيد و ميگذرد.
چرا چنار پير دشنام شنيده است؟
چنار پير از چه كسي دشنام شنيده است؟
خارپشتِ خسته ميگويد:
من ميدانم
اما به كسي نخواهم گفت.
آيا چلچلهي كور ميداند
كه فقط سپيدهدم وقتِ خواندن است؟
پارههيزمِ پير
كنارِ شومينه
از كبريتِ سوخته ميپرسد:
پس كي بهار خواهد شد؟
خارپُشتِ خسته ... خَم شد
رخسار خود را در آب ديد،
و به ياد آورد كه نام كوچكش
هرگز گُلِ نرگس نبوده است.