دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۱ ۳۰ بازديد
رفتن و رفتن و رفتن
دل به تنهايي سپردن
رفتن اما
نرسيدن
لب دريا
تشنه مردن
رفتن و رفتن و رفتن
حرفيه كه ناتمومه
بغض يك
گريه ي تلخه
كه يه عمره
تو گلومه
واسه من سفر هميشه
يه كبوتر سفيده
كه روي سينه ي سفيدش
قطره قطره خون چكيده
گفتني ها رو بايد گفت
مي گم اين حرفو با فرياد
مث ابراي مهاجر
نمي شم همسفر باد
به سفر من ديگه تن در نميدم
گريه از درد سفر سر نمي دم
به سفر من ديگه تن در نميدم
گريه از درد سفر سر نمي دم
گم شدن
مثل يه سايه
ميون غبار كينه
لب بسته
پاي خسته
قصه ي سفر
همينه