دانلود فايل صوتي غزل ( 312 كيلوبايت )
اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما
آب روي خوبي از چاه زنخدان شما
عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد يا برآيد چيست فرمان شما
كس به دور نرگست طرفي نبست از عافيت
به كه نفروشند مستوري به مستان شما
بخت خواب آلود ما بيدار خواهد شد مگر
زان كه زد بر ديده آبي روي رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهاي
بو كه بويي بشنويم از خاك بستان شما
عمرتان باد و مراد اي ساقيان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمي به دوران شما
دل خرابي ميكند دلدار را آگه كنيد
زينهار اي دوستان جان من و جان شما
كي دهد دست اين غرض يا رب كه همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پريشان شما
دور دار از خاك و خون دامن چو بر ما بگذري
كاندر اين ره كشته بسيارند قربان شما
اي صبا با ساكنان شهر يزد از ما بگو
كاي سر حق ناشناسان گوي چوگان شما
گر چه دوريم از بساط قرب همت دور نيست
بنده شاه شماييم و ثناخوان شما
اي شهنشاه بلنداختر خدا را همتي
تا ببوسم همچو اختر خاك ايوان شما
ميكند حافظ دعايي بشنو آميني بگو
روزي ما باد لعل شكرافشان شما