خمي كه ابروي شوخ تو در كمان انداخت

مشاور شركت بيمه پارسيان

خمي كه ابروي شوخ تو در كمان انداخت

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 317 كيلوبايت )

خمي كه ابروي شوخ تو در كمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
به يك كرشمه كه نرگس به خودفروشي كرد
فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوي كرده مي‌روي به چمن
كه آب روي تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طره مفتول خود گره مي‌زد
صبا حكايت زلف تو در ميان انداخت
ز شرم آن كه به روي تو نسبتش كردم
سمن به دست صبا خاك در دهان انداخت
من از ورع مي و مطرب نديدمي زين پيش
هواي مغبچگانم در اين و آن انداخت
كنون به آب مي لعل خرقه مي‌شويم
نصيبه ازل از خود نمي‌توان انداخت
مگر گشايش حافظ در اين خرابي بود
كه بخشش ازلش در مي مغان انداخت
جهان به كام من اكنون شود كه دور زمان
مرا به بندگي خواجه جهان انداخت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد