چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست

مشاور شركت بيمه پارسيان

چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست

۳۳ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 284 كيلوبايت )

چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن شناس نه‌اي جان من خطا اين جاست
سرم به دنيي و عقبي فرو نمي‌آيد
تبارك الله از اين فتنه‌ها كه در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد كجايي اي مطرب
بنال هان كه از اين پرده كار ما به نواست
مرا به كار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
نخفته‌ام ز خيالي كه مي‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه كجاست
چنين كه صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشوييد حق به دست شماست
از آن به دير مغانم عزيز مي‌دارند
كه آتشي كه نميرد هميشه در دل ماست
چه ساز بود كه در پرده مي‌زد آن مطرب
كه رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
نداي عشق تو ديشب در اندرون دادند
فضاي سينه حافظ هنوز پر ز صداست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد