دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۸ ۳۵ بازديد
روي تخـت سـبـز مخمـل مي نشـيـنـد گـل پري
عاشـق است از بوسه گل مي آفريـند گـل پـري
گـاه گـاهي مثـل يك مــاهي كـه مي افتد به دام
توي تــور سـبـز پو لك مي نشـيـنـد گـل پـري
عــود و اسـپـنـد و حـنا و لاله و قـرآن و شــمع
لالــه را از آن ميــان بر مي گـزيـنـد گـل پـري :
...لاله ســـرخه ، لالـه زرده ، لاله اومد خونمون تو لباس سرخ مخمـل گـل به ســر زد خونــمون تـو لبــاس ســرخ مخـمـل لالـه روشـن مي كــنه ســينه ريـز سـكه كـوب نـقــره گـردن مـي كــنه فـيـتـيـله ش ابريشــمي و روغـنش اشـك چيشه لالـه ي رودم نـمـي ســـوزه نـمـي دونـم چــشـهيار مبارك... نه؛ همين جا يكدم از خود مي رود
مــي رود در آيـنــه خـــود را بـبـيـنـد گـل پــري
"مـــن وكـيــلم ؟" بــار سـوم نيـز مي پرسند از او
رفتـه است از باغ روًيــا گـل بچـيـنـد گــل پـري
سـفره اش يك مــاه كـم دارد كه آنـهم مــادرست
كــاش مي شـد خنـچه را از نـو بچـيـنـد گل پري
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد