فالگير

مشاور شركت بيمه پارسيان

فالگير

۳۱ بازديد

 

فهميد دارم حسرتي، داغي، غمي ؛  فهـميد

از حجــم اقيــانوس دردم شبنـمي فهميد

مي گفت يك جــايي دلم دنبال آهويي است

فــال مــرا فــهمي نفــهمي مبهــمي فـهـميد

اين كـولي زيبــا دو مــاه از ســـال مي آمد

وقـتي كــه مي آمد تمــام كــوچه مي فهميد

امسـال هــم وقتـي كه آمد شهــر غـوغا شد

امسـال هــم وقتـي كــه آمـد عالــمي فهميد

اوداشـت هفـــده سـال يا هجده... نمي دانم

مـي شد از آن رخسـار زرد گنــدمي فهميد:

مـو فالـگيرُم... اومدُم فالِت بگــيرُم.... هـاي

فهــميد دارم  اضـطرابي ،  ماتمـي ؛  فهـميد

دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم

بي آنكـه هـذيان بشـنود از مـن كمي فهميد

بخـتِت بلـنده... ها گُلو! چِشمون شيطون كور

راز تــونـه گـفــتـُم  پريـنــو آدمــي  فـهـميد

هي گفت از هر در سخن ،  از آب و آيينه

از مهـره  ي مار و  طلسم و  هر چه مي فهميد

بـا اينهـمـه او كــولي خــوبي نخــواهـد شـد

هـرچـند از باران چشـمـم  نـم نـمي  فهمـيد

مــي خـــوانــد از آيـيـــنه راز مــاه را امـا

يك عمـــر من آواره اش بودم، نمي فهميد!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد