بي خوابي ماه

مشاور شركت بيمه پارسيان

بي خوابي ماه

۳۱ بازديد

 

يك قاب شكسته ست كه تصوير ندارد

باغي ست كه يك شاخه ي انجير ندارد

يك قوري چيني ترك خورده تر از ماه

گنگويي يك بغض كه تعمير ندارد

آن چيست بگو؟ آن كه شبيه شبح ماه

مي آهد و در قلب تو تأثير ندارد

ديرنده و دور است زماني عطش مرگ

گاهي نه... نه... يك ثانيه تأخير ندارد

اين ساعت كز كرده به دلتنگي ديوار

ديريست كه درمانده و تدبير ندارد

عمري است كه حيراني يك هيچ نهان را

سر مي دود و ميل به تغيير ندارد

واكرده ام امروز سر سفره ي دل

نان، سهمي از اين بغض گلوگير ندارد

وارونه بيانداز زمين را كه ببيني

امروز گرسنه خبر از سير ندارد

از جان خودت سيري و شهري كه دريده ست

شهري كه دلي پاي دلي گير ندارد

خود خواسته جان در قدمش ريختم اي مرگ!

تيغ غضب آلود تو تقصير ندارد

از گردنه ي هيچ به هر حيله گذشتم

اين راه نفس گير، سرازير ندارد

هي فلسفه مي بافم و مي افتمت از عقل

ديوانه هميشه غل و زنجير ندارد

بي كوچه و بي عابر و سرگشته تر سيب

بي خوابي ماه اينهمه تعبير ندارد

***

پايان غزل قصه ي يك كولي تنهاست

با آينه اي كهنه كه تقدير ندارد

مثل من آواره كه دارايي ام از هيچ

يك قاب شكسته است كه تصوير ندارد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد