يك شب دلي

مشاور شركت بيمه پارسيان

يك شب دلي

۳۰ بازديد
 

يك شب دلي به مسلخ خونم كشيد و رفت
ديوانه اي به دام جنونم كشيد و رفت

پس كوچه هاي قلب مرا جستجو نكرد
اما مرا به عمق درونم كشيد و رفت

يك آسمان ستاره ي آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم كشيد و رفت

من در سكوت و بغض و شكايت ز سرنوشت
خطي به روي بخت نگونم كشيد و رفت

تا از خيال گنگ رهايي رها شوم
بانگي به گوش خواب سكونم كشيد و رفت

شايد به پاس حرمت ويرانه هاي عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم كشيد و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر كنم
رنجي به قدر كوچ كنونم كشيد و رفت

ديگر اسير آن من بيگانه نيستم
از خود چه عاشقانه برونم كشيد و رفت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد