دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۸ ۳۴ بازديد
خسته ام از لبخند اجباري خسته ام از حرفاي تكراري
خسته از خواب فراموشي زندگي با وهم بيداري
اين همه عشقاي كوتاه و اين تحمل هاي طولاني
سرگذشت بي سرانجام گمشدن تو فصل طوفاني
حقيقت پيش رومون بود ولي باور نميكرديم
همينه روز روشن هم پي خورشيد مي گرديم
نشستيم روبروي هم تو چشمامون نگاهي نيست
نه با ديدن نه با گفتن به قدر لحظه راهي نيست
من و تو گم شديم انگار تو اين دنياي وارونه
كه درياشم پر از حسرت هميشه فكر بارونه
سراغ عشقو مي گيريم تو اشك گريه ي آخر
تو درياي ترك خرده ميون موج خاكست
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد