پانزده مهر ماه سالروز تولد سهراب سپهري شاعر طبيعت گرا است؛ او عاشق طبيعت است و هر آنچه كه در طبيعت از موجودات و پرندگان و اشيا است را دوست دارد و مورد احترام قرار مي دهد.
با خواندن شعر مشهور سهراب به نام و پيامي در راه، آدمي به ياد نگرش سعدي شيرازي مي افتد چرا كه سعدي نگاه مصلح گرانه به جامعه دارد، مي خواهد جامعه اش آباد و مرفه و سالم و صالح باشند؛ نگاه سهراب نيز بدين سبك است، همه جامعه به هم احترام بگذارنند و از بدي ها و پليدي ها به دور باشند ......هر چه دشنام از لب ها خواهم چيد ....هر چه ديوار از جا خواهم كند .....ابر را پاره خواهم كرد....من گره خواهم زد چشمان را خورشيد .... آشنا خواهم كرد ....را ه خواهم رفت ...نور خواهم خورد همگي بيانگر اين است كه افكار سهراب افكار انسان دوستي و مهر و مودت و محبت و عشق و صفا و پاكي و اخلاص و يكرنگي و صلح صفا است. الحق سهراب سفير صلح است، مي خواهد همه جامعه مرفه باشد و نيازمند و فقير نباشند. عشق محبت او از دايره انسانها فراتر مي رود و حيوانات را نيز در بر مي گيرد. هر كلاغي را كاجي خواهم داد ....خر فرتوتي را در راه . من مگس هايش را خواهم زد .....خواهم آمد پيش اسبان . گاوان .علف سبز نوازش خواهم ريخت ......
نگاه سهراب به طبيعت نگاه سبز آفرينش و بشر دوستانه و از سر خير خواهي و بركت است. آب را گل نكنيم .....در فر و دست انگار كفتري مي خورد آب ....آب را گل نكنيم، دست درويشي شايد نان خشكيده فرو برده در آب .... كه منظورش اين است، كه شايد اگر نمي توان فقر را در جهان از بين برد لا اقل خودمان زمينه ساز فقر در جامعه نباشيم و مراقبت و مواظبت كنيم. سهراب، اهل مراقبه است. انگار اشيا و عوالم طبيعت با او به رمز و راز پرداختند، انگار او صداي همه چيز را مي شنود، آنجا كه مي گويد: كوچه باغش پر موسيقي باد ...مردمان سرود آب را مي فهمند....گل نكردند . ما نيز آب را گل نكنيم ... مرام و مسلك سهراب فروتني و تواضع است در پهنه ادب پارسي. كمترين شاعري را شما مي يابيد كه اين تفكر را داشته باشد. سعدي مي فرمايد: بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند ....... يا فردوسي مي فرمايد: ميازار موري كه دانه كش است/ كه جان دارد و جان شيرين خوش است ....شعر و ادبيات بايست در خدمت ابناي بشريت باشند، پيام مهر صلح صفا و آشتي داشته باشد ....
زماني كه شما اشعار سهراب را مي خوانيد و با دقت و تاني مطالعه داريد به نكات ظريف از نگرش شاعر متوجه مي شويد و مي توانيد روحيات شاعر را در زمان سروده شعر حدس بزنيد، كه شاعر آيا غمگين و افسرده بود و يا از چيزي رنجي برده و يا در حالت روزمره عمر سپري مي كرده و نشاط و شادي و حالات روحي شاعر را مي توان از شعرش فهميد؛ الان بايست چندين نوبت آن اشعار خوانده شود، سهراب ايهام ها و تبادرها و تشبيه هاي سختي دارد كه زود نمي شود درك كرد و فهميد. مثلا جايي مي گويد: اي سرطان شريف ! حالا آيا منظور ماه سرطان كه تير ماه است مد نظرش است يا زماني كه دچار بيماري شده اين كلام را مي گويد، بهرحال ايهام جناس تبادر با هم است؛ بخصوص اينكه سهراب خيلي اوقات معاني بيان مي كند كه روزمره جامعه زمان خودش و ما نيست، سهراب شاعر آب و آيينه است. شاعر طبيعت گرا است. ديوان اشعار هشت كتاب او پر از رمز راز ها است. مردم سالهاست . نسل هاست. قرنهاست با شعر مولانا و سعدي و بخصوص حافظ آشنا شدند و همه رمز و رازها تا حدودي كشف شده، اما سهراب نياز است قرنها بيايد برود تا رمز و رموز شعري او كشف شود.
اختصاصات شعري سهراب سپهري
اشعار سهراب در هشت كتاب خود به 4 گروه طبقه بندي مي شود.
گروه اول اشعار كه در وصف طبيعت، باغ، بستان، آب، دريا، رود، موج، درخت، برگ، گياه و ماهي؛ كه بسيار دايره لغات طبيعت گراي سهراب وسيع است و الحق زيباترين تصاوير انديشه را به تصوير كشيد و اين محصول فكر و انديشه سهراب است. اما مطلب مهمي كه سبب شده اشعار طبيعت گراي سهراب آنقدر جذاب باشد شايد در بيان است كه او اساسا يك نقاش چيره است و بخوبي از قدرت رنگ ها و نورها و اعجاز درخشش تركيب رنگ ها مطلع است. در بين شاعران پارسي گو شايد سه شاعر هستند كه در رفيع ترين قله طبيعت گرايي، صاحب اسم و رسم هستند. ابتدا منوچهري دامغاني كه جايگاه خاص دارد و سپس سعدي كه هنر شعر و وصف طبيعت او بي نظير است و از شاعران نوپرداز و شعر نو قطعا سهراب جايگاه خاصي دارد .
گروه دوم اشعار سهراب اشعاري هستند كه به نوعي دارد شرح زندگي روزانه خود را با بياني زيبا مطرح مي كند و شما در تمام اشعار سهراب سادگي و صفا و صراحت گفتار او را بخوبي درك مي كنيد در اين اشعارش گاه به گذشته خود .
گروه سوم اشعار سهراب كه بسيار قوي و غني است و اعجاز شعر نو است و بي مثل و مانند است، قدرت تصوير سازي صور خيال يا ايماژ و تبادر، ايهام، استعاره، مجاز، تشبيه سازي، تركيب موضوعات حسي و عقلي، طباق يا تضاد، مراعات نظير و جناس .
گروه چهارم پيام سهراب است . سهراب هدفش از سرودن شعر سرگرمي و تفتن و وقت گذراني و اتلاف عمر نيست؛ اشعارش پيام دارد. او به شدت پابند قانون و قوانين و مقررات كه حاكم بر جهان است اعتقاد راسخ دارد و خودش را مصلح مي داند. همانند مولانا و سعدي كه شعر آنان براي دريافت سيم و زر و اسم رسم نام نان نيست هدفي مقدس تر دارد او به همه آدميان با اديان مختلف مي آموزد كه همگي بايست به قانون احترام بگذارند، اما قانون او قانون ساخت بشر نيست .
سهراب اساسا يك شاعر عارف مسلك با شخصيت محجوب و متين و خونگرم است. اشعارش انگار بوم نقاشي است كه همه جا با مطالب و مناظره را بخوبي به تصوير كشيده، كلامش نافذ و در حد ايجاز است و خردمندانه و از روي عقل و خرد و تدبير سخن مي گويد، در شعر سهراب نوعي احساس و حيا و شرم و محبت و عشق به حيات و جاودانگي موج مي زند؛ عاشق طبيعت است، نگاهش انگار ابعاد اشيا را بخوبي به تصوير مي كشد، گاهي از بالا و گاهي از پايين و گاهي از اطراف اشيا را مي بيند و شعرش شوق زندگي اميد و عرفان شرق و انگيزه است؛ اگر اندوه است اندوه بشريت است، اندوه انسان وامانده و جامانده نيست. اساسا شعر سهراب تحول شعر نو است. او موضوعات و مضامين حسي و عقلي و را بخوبي با اشيا تلفيق مي كند. گاه در خواندن شعرش بايست چند بار خواند، به نوعي ظرافت سبك هندي در اشعارش ديده مي شود. همه اقشار جامعه با شعر سهراب روزگار خود را مي بيند، و شعرش اختصاص به يك طبقه و قشر خاص نيست.
شعر او پيام صلح، دوستي و مودت انسانيت را به دنبال دارد، شعر سهراب از دايره انسانها فراتر رفته و همه اشيا و ابناي روزگار را شامل مي شود، او شاعر عصر هاست. شعر در خدمت اسم رسم، نام، نان، جاه و مال نيست. او انساني قانع، متواضع، فروتن، درون گرا و طبيعت خواه است . او معلم جامعه است. انسان دچار نسيان شده را هوشياري و بيداري مي دهد و شعرش تمرين شور و شوق و شعف و شادماني و نشاط و خدمت به انسانيت است، هميشه آماده رفتن است، از مرگ نمي هراسد. بايست الحق چشم ها براي خواندن پيام شعر دوباره شست و قدرش را بيشتر بدانيم .