غزل 36

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل 36

۲۸ بازديد

 

شهاب زر نكشيدي شب سياهم را

گلي به سر نزدي آفتاب و ماهم را

 

پرنده اي كه به نام تو بود از لب من

پريد و برد به همراه خود نگاهم را

 

رسيده و نرسيده به اوج سوزاندي

به هرم صاعقه اي بال مرغ آهم را

 

بهار را به تمامي نديده غارت كرد

سموم فتنه به ناگه گل و گياهم را

 

مسير خفته چنان در غبار آتش و دود

كه گم كند دلم و ديده راه و چاهم را

 

به هر طريق كه رفتم غم تو پيشاپيش

كمين گرفته و بر بسته بود راهم را

 

تمام عمر به رنج و شكنجه محكومم

كه مي دهم همه تاوان اشتباهم را


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد