غزل 32

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل 32

۲۹ بازديد

 

مرا نديده بگيريد و بگذريد از من
كه جز ملال نصيبي نميبريد از من

زمين سوخته ام نا اميد و بي بركت
كه جز مراتع نفرت نمي چريد از من

عجب كه راه نفس بسته ايد بر من و باز
در انتظار نفس هاي ديگريد از من

خزان به قيمت جان جار مي زنيد اما
بهار را به پشيزي نمي خريد از من

شما هر اينه ، ايينه ايد و من همه آه
عجيب نيست كز اينسان مكدّريد از من

نه در تبرّي من نيز بيم رسوايي است
به لب مباد كه نامي بياوريد از من

اگر فرو بنشيند ز خون من عطشي
چه جاي واهمه تيغ از شما وريد از من

چه پيك لايق پيغمبري به سوي شماست ؟
شما كه قاصد صد شانه بر سريد از من

برايتان چه بگويم زياده بانوي من
شما كه با غم من آشناتريد از من


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد