غزل 29

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل 29

۳۳ بازديد

 

باريد صداي تو و گل كرد ترنم
انبوه و درخشنده چنان خوشه ي انجم

(تعبير زميني هم اگر خواسته باشي
چون خوشه ي انجم نه كه چون خوشه ي گندم)

عشق از دل ترديد بر آمد به تجلا
چون دست تيقن ز گريبان توهم

خورشيد شدي سر زدي از خويش كه من باز
روشن شوم از ظلمت و پيدا شوم از گم

آرامش مرداب به دريا نبرازد
زين بيشترم دم بده آري به تلاطم

شوقي كه سخن با تو بگويم ،‌ گذرم داد
موساي كليمانه ز لكنت به تكلم

بسم الله ات اي دوست بر آن غنچه كه خنداند
صد باغ گل از من به يكي نيمه تبسم

شعر آمد و باريد به همراه صدايت
الهام به شكل غزلي يافت تجسم

دادم بده اي يار ! از آن پيش كه شعرم
با پيرهن كاغذي ايد به تظلم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد