دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۵ ۲۸ بازديد
از شب گذشته ام همه بيدار خواب تو
ظلمت شمار سرزدن آفتاب تو
جان تهي به راه نگاهت نهاده ام
تا پر كنم هر اينه جام از شراب تو
گيسوي خود مگير ز دستم كه همچنان
من چنگ التجا زده ام در طناب تو
اي من تو را سپرده عنان ، در سكون نمان
سويي بتاز تا بدوم در ركاب تو
يك بوسه يك نگاه از آن چشم و آن دهان
اينك شراب ناب تو و شعر ناب تو
گر بين ديگران و تو پيش آيدم قياس
درياي ديگري نه و آري سراب تو
جز عشق نيست خواندم و ديدم هزار بار
واژه به واژه سطر به سطر كتاب تو
اينجاست منزلم كه بسي جستم و نبود
آبادي اي از آنسوي چشم خراب تو