غزل 27

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل 27

۳۱ بازديد

 

قصد جان مي كند اين عيد و بهارم بي تو
اين چه عيدي و بهاري است كه دارم بي تو

گيرم اين باغ ، گُلاگُل بشكوفد رنگين
به چه كار آيدم اي گل ! به چه كارم بي تو ؟

با تو ترسم به جنونم بكشد كار ، اي يار
من كه در عشق چنين شيفته وارم بي تو

به گل روي تواش در بگشايم ورنه
نكند رخنه بهاري به حصارم بي تو

گيرم از هيمه زمرد به نفس رويانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بي تو

با غمت صبر سپردم به قراري كه اگر
هم به دادم نرسي ، جان بسپارم بي تو

بي بهار است مرا شعر بهاري ،‌آري
نه هميه نقش گل و مرغ نيارم بي تو

دل تنگم نگذارد كه به الهام لبت
غنچه اي نيز به دفتر بنگارم بي تو


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد