غزل 22

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل 22

۲۹ بازديد

 

من نيستم اين كه اينجاست، اين «من» كه تنهاست


من بي تو هيچم، تو هرجا كه باشي «من» انجاست


اين جا سراغ تو را، از كه بايد بگيرم؟


اين جا كه بيگانگي، عادت آشناهاست


وقتي كه برگردم از فصل تنهايي خود


ديدار تو برگ زرين فصل تماشاست


روزي كه «ما» مي شويم از تفاهم، «من» و «تو»


آن روز زيباترين روز روزان دنياست


ما مي توانيم از خاك باران بسازيم


تا معجز برتر عشق در چنته ي ماست


حس مي كنم زندگي با همه زشتي خود


وقتي تو هستي كنار من اي دوست ! زيباست


ناپاكي خاك با پاكي ات بر نتابد


تا اب ابي ست پاكيزگي اصل درياست 


شعر من ارزاني ات باد امشب كه يادت


پيشاني دفترم را به نام تو آراست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد