دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۵ ۳۰ بازديد
تلاقي بشكوه مه و معمايي
تراكم همهي رازهاي دنيايي
به هيچ سلسلهي خاكيان نميماني
تو از كدامين، دنياي تازه ميآيي؟
عصير دفتر «حافظ»؟ شراب شيرازي؟
چه هستي آخر؟ كاين گونه گرم و گيرايي؟
تو از قبيلهي سوزان آتشي شايد
چنين كه سركش و پاك و بلندبالايي
مرا به گردش صد قصّه ميبرد چشمت
تو كيستي؟ ز پريهاي داستانهايي؟
شعاع نوري، بر تپههاي روشن موج
تو دختر فلقيّ و عروس دريايي
نسيم سبزي، از جلگههاي تخديري
گل سپيدي، برآبهاي رويايي
فروغباري، خون نظيف خورشيدي
شكوهمندي، روح بزرگ صحرايي
تو مثل خندهي گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه كه ناگفتني است، زيبايي
چگونه سير شود چشمم از تماشايت؟
كه جاودانهترين لحظهي تماشايي