پيش از پريروز شدن امروز

مشاور شركت بيمه پارسيان

پيش از پريروز شدن امروز

۳۰ بازديد
 

ديگر ساعي بر دست ِ من نخواهي ديد!
من بعد عبور ِ ريز ِ عقربه ها را مرور نخواهم كرد!
وقتي قراري ما بين ِ نگاه ِ من
و بي اعتنايي نگاه ِ تو نيست،
ساعت به چه كار ِ من مي آيد؟
مي خواهم به سرعت ِ پروانه ها پير شوم!
مثل ِ همين گل ِ سرخ ِ ليوان نشين،
كه پيش از پريروز شدن ِ امروز
مي پژمرد!
دوست دارم كه يك شبه شصت سال را سپري كنم،
بعد بيايم و با عصايي در دست،
كنار خياباني شلوغ منتظرت شوم،
تا تو بيايي،
مرا نشناسي،
ولي دستم را بگيري و از ازدحام ِ خيابان عبورم دهي!
حالا مي روم كه بخوابم!
خدا را چه ديده اي!
شايد فردا
به هيئت پيرمردي برخواستم!
تو هم از فردا،
دست ِ تمام پيرمردان ِ وامانده در كنار ِ خيابان را بگير!
دلواپس نباش!
آشنايي نخواهم داد!
قول مي دهم آنقدر پير شده باشم،
كه از نگاه كردن به چشمهايم نيز،
مرا نشناسي!
شب بخير!●


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد