توقع زيادي بود ؟

مشاور شركت بيمه پارسيان

توقع زيادي بود ؟

۳۰ بازديد
 

منتظر نباش كه شبي بشنوي،
از اين دلبستگي هاي ساده دل بديده ام!
كه روسري تو را،
در آن جامه دان ِ قديمي جا گذاشته ام!
يا در آسمان،
به ستاره ي ديگري سلام كرده ام!
توقعي از تو ندارم!
اگر دوست نداري،
در همان دامنه دور ِ دريا بمان!
هر جور تو راحتي! بي بي باران!
همين سوسوي تو
از آنسوي پرده دوري،
براي روشن كردن ِ اتاق تنهائيم كافي ست!
من كه اينجا كاري نمي كنم!
فقط, گهكاه
گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت مي كنم!
همين!
اين كار هم كه نور نمي خواهد!
مي دانم كه مثل ِ هميشه،
به اين حرفهاي من مي خندي!
با چالهاي مهربان ِ گونه ات...
حالا، هنوز هم
وقتي به آن روزيهاي زلالمان نزديك مي شوم،
باران مي آيد!
صداي باران را مي شنوي؟●


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد