رسيدن به اين سايه سار ساده نبود

مشاور شركت بيمه پارسيان

رسيدن به اين سايه سار ساده نبود

۲۹ بازديد
 

روزگاري رازِ زيبايي زنبق ها را نمي دانستم!
دستم به دستگيره ي دل سپردن نمي رسيد!
چشم چكامه هايم ضعيف بود!
پس با عينك ِ عشق به آسمان نگاه كردم!
به باغ و بلوغ ِ بوسه و بي حصاري ِ آواز!
به پولك ِ سرخ ماهي تنگ!
به جهره ام در آينه ترك دار!
نگاه كردم و دانستم!
دانستم كه جهان،
كوچكتر از كره در س جغرافي دبستان است!
دانستم كه كليد ِ تمام قفلهاي ناگشوده ي دنيا،
همه اين سالها در جيب من بود و بي خبر بودم!
دانستم كه مي شود با يك چوب كبريت،
خورشيد ِ عظيمي را در آسمان روشن كرد!
دانستم كه گذشتن از گناه ِ روزگار آسان است!
بخشيدن ِ خشم ِ شعله بر پرِ پروانه
و آمرزش ِ زنبورهاي گزنده ي عسل آسان است!
حالا از پس همين عينك به زندگي نگاه مي كنم!
در پس همين عينك چشم به راه تو مي مانم!
در پس ِ همين عينك مي گريم
و روزي،
در پس ِ همين عينك خواهم مرد!
آي!
قاريان ِ خاموش ِ گريه هاي من!
ديگر از دوري ِ دستهاي و ستاره ها زاري نكنيد!
من در تاب و تاب اين ترانه هاي تنهايي،
به جاي تمام شما گريه كرده ام!●


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد