شعر دوازده

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر دوازده

۳۱ بازديد
 

شب ها كه در خيابان خلوت خواب
پا به پاي غرور و قافيه مي روي
مرگ با لباس چين دار بلندش
پاي پنجره ي اتاقم مي آيد
سوت مي زند
و منتظر مي ماند
قوطي قرص هاي اين قلب بي قرار كه سبك تر شد
مرگ هم بر مي گردد
مي رود سراغ سرايدار پير همسايه
نه ! عزيز دلم
تازگي بوف كور هدايت را نخوانده ام
اينها كه نوشتم حقيقت محض است
باور نمي كني ، يك شب به كوچه ي دلتنگ ما بكوچ
كنار همان درخت كه پر از خاطرات خط خورده است
بايست و تماشا كن
تا ببيني چكونه به دامن دريا و گريه مي روم
بس كن اي دل ساده
صفحه صفحه براي كه گريهمي كني ؟
كتاب كبود گريه ها را آهسته ببند
تا خواب بي خروس بانوي بهار را بر هم نزني
گوش كن! درمانده ي درد آلود
از پس پرده هاي پنجره
صداي سوت مي آيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد