شعر چهارده

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر چهارده

۲۸ بازديد
 

صداي گام هاي گريه مي آيد
دوباره آمدي
كنار پنجره ، شعري نوشتي و رفتي
اين بار صداي قدم هاي تو را
از پس پرده گاه گناه وگريه شنيدم
حالا به اولين ستاره كه رسيدي بپرس
كدام شاعر غزلپوش
شبانه ، عشق را
در برگ هاي ولنگار دفتري كهنه مي نوشت
اما
تو كه نشاني شاهراه ستاره را نمي داني
هميشه
از سيب و ستاره و روشني قصرهاي كاغذي كه مي نوشتم
مي گفتي
هزار پروانه هم كه بر برگهاي دفترت بچسباني
پينه ي پير و ياس عليل باغچه ي ما گل نمي دهد
هيچ وقت بهار طلايي روز و رويا را
باور نكردي ! گل من
هيچ وقت خدا


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد