آواز دور - فرزاد نامي

مشاور شركت بيمه پارسيان

آواز دور - فرزاد نامي

۲۸ بازديد
 

آواز مي خوانم ، تا كه بايد خواه

 در كنار رَسته اي از دختري بي هنگام

 يا كه در آن سوتر ، پيشِ يك درويشِ بي پيمان

 پيشِ يك آبادي ، كُنجِ يك باز چَپَر.

 

 آواز مي خوانم ، تا كه بايد باش

 و زلال بايد ، بادِ زود هنگامِ سرو

 و گوارا بادا ، چشمه ي سوارَك هاي آب

 بي گمان كانجا ، هنرم بي داد است

 بي گمان اينجا نيز ، گوشِ كَر بسيار است.

 

 آواز مي خوانم ، تا كه بايد مِهر

 از خوشي ، از غنچه ي لب بازِ فكر

 كه شايد طُرفه اي سبزه كه آراسته اش

 از چلچله ي روشنيِ باغچه ي ناز.

 چنان مي خوانم تا صدايم دورتر

 بر سَرِ آباديِ شب ، باز تابد

 و زيرِ مهتابِ درخت بنشيند ، در بيشه ي پير

 

مي نويسم تا تهِ آب

 شعرهايم تا دشت ، پَرِ موسيقي باد ، پُرِ موسيقيِ باد

 من نديدم در شهر ، كوچه اي از آغاز

 تا سَرِ خواب نهفت ، ساقه اي نازك نيز.

 

 نمي خوانم خاك ، شَهدِ يك تلخيِ مرگ

 پاي ، در جوي تولد بسته ام

 بر طَبله ، تپيده ستاره اي رنگين

 بر پوچيِ افسارِ گناه ، نگون سراي

 مي كشاند آنجا كه خود مي خواند.

 

 آواز مي خوانم ، تا كه بايد آه

 آزاد بادا ، آهِ بايدها 

 كه گذشته شاديم ، اين است.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد