شوكران

مشاور شركت بيمه پارسيان

شوكران

۲۹ بازديد
 

اي كاش انفجار

فرجام اگر چه تلخ

ما مؤمنان ساحت نوميدي؛

نوميد و بي شهامت؛

حتي شهامتي نه،

- كه نوشيم شوكران؛

در برزخ زمين،

آونگ لحظه هاي زمانيم .

 

اينجا كه مرز، مرز گزينش بود؛

آيا كسي،

فرمان انهدام مرا

- مي خواند ؟!

 

فرياد مي زنم،

- نه صدايي

بر من نه پاسخي، نه پيامي .

ترديد بود و،

- من

- اين تلخوش شرنگ شماتت را -

قطره

قطره

باري به جام كردم و نوشيدم

 

ديدم كه مي جوند

ديوار اعتماد مراموريانه ها .

 

اينك من آن عمارت از پاي بست ويرانم .

آيا دوباره باز نخواهي گشت ؟

نمي دانم !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد