به دكتر ر.ش.لشكري

مشاور شركت بيمه پارسيان

به دكتر ر.ش.لشكري

۳۳ بازديد
 

با سروهاي سبز جوان در شهر،

از روز پيش وعده ديدار داشتم .

 

ديوانگي ست !

- نيست ؟!

 

اينك تو نيستي كه ببيني،

با هر جوانه خنجر فريادي ست .

 

افسوس،

خاموش گشته در من،

آن پر شكوه شعله خشم ستاره سوز

اي خوبتر بيا،

اين شعله نهفته به دهليز سينه را،

چون آتش مقدس زردشت بر فروز .

 

اي خوبتر بيا،

كه محنت برادر من،

- غرق در الم -

كوهي ست بر دلم .

***

گفتي كه :

(( آفتاب طلوعي دوباره خواهد كرد .

اينك اميد من، تو بگو آفتاب كو؟

در خلوت شبانه اين شهر مرده وار

هشدار، گام به آهستگي گذار

اينجا طنين گام تو آغاز دشمني ست .

يك دست با تو، نه

يك دوست با تو نيست

***

ديدم اميد من،

برخاست،

خشمناك،

خنديد،

خنديد و خيل خوف،

در خلوت شبانه من موج مي گرفت،

با هق هق گريستن من

ديدم طنين خنده اواوج مي گرفت .

 

افروخت مشعلي،

شب را به نور شعله منورساخت .

و پشت پلك پنجره ها

فرياد بر كشيد :

(( اي خواب رفتگان

(( از پشت پلكتان بتكانيد؛

(( گرد قرون مانده به  مژگان را .

 

فرياد كرد و گفت :

(( اي چشمهايتان،

(( خورشيد زندگي؛

(( خورشيد از سراچه چشم شما شكفت .

 

- اما،

يك پنجره گشوده نشد .

يك پلك چشم نيز .

و راه،

راهي نه جز ادامه اندوه .

و خيل خواب خستگي و رخوت

افتاده روي پلك كسان چون كوه


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد