خواهر

مشاور شركت بيمه پارسيان

خواهر

۳۱ بازديد
 

افسوس مي خورم

وقتي كه خواهرم

در اين درو غزار پر از كركس،

فكر پرنده اي ست؛

فكر پرنده اي كه ز پرواز مانده است .

***

گفتي سكوت خواهر من « بدري »

چون اهتزاز روح بيابان بود .

***

ديدم كه خواهرم

در انزواي خلوت شبهاي خود گريست .

دستش زلال اشك و روانش را

پنهان سترد و

- ساكت زيست

 

خواندم :

« خواهر، حكايت من را،

« شبهاي بي ستاره تلاوت كن .

« بگذار باغ

- بي خبر از من،

« در بستر حريري روياي سبز رنگ،

بيارامد .

***

در شهرهاي كوچك،

چه باغهاي بزرگي،

چه سروهاي بلندي،

چه روحهاي ساده و معصومي ست .

« خواهر، حكايت من را،

« با آب جاري زاينده رود بايد گفت .


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد