براي مردم مهربان كرماني و داريوش مجدزاده خانداني

۲۹ بازديد
 

به راه بايد رفت

و در نشستن به هر كه

هر كجا

هروقت

از احتياط نبايد گذشت

كه يك دقيقه غفلت

بسا

- كه حاصل آن

سالهاي دربدري ست

***

هميشه مي پرسم:

- من و سرودن محتاط ؟

 

كنون به دوست

- كه رخ را ز باده مي افروخت -

حديث درد مگوييد

كه بال شبپره در گرد شعله خواهد سوخت

***

كنون به دوست بگوييد :

« شراب را بردار

« و در سكوت كويري در اين شب شفاف

« به باغ پسته نگاهي ز روي رحمت كن

***

به ياد روي كه اين جام باده را نوشي

اگر كه پسته اين شهر خوب خندان است

دهان دختر زيبا تهي ز دندان است

كه هر شكسته دندان بهاي يك نان است

 

شراب مي نوشي ؟

و مست مي نگري نقشهاي قالي را ؟

ميان پيچ و خم نقشهاي هر قالي

چه روزهاي جواني ست خفته در تابوت

 

شراب مي نوشي‌؟

به ياد روي كه ؟

رويي كه از دو ديده تهي ست ؟

به ياد چشم سياهي كه ديگرش هرگز

- توان ديدن نيست ؟

***

بيا به شهر در آييم

به شهر گشته نهان در ميان گرد و غبار

به شهر هر شبش از آسمان در افشاني

و روي گونه طفلان سرشك نوراني

به شهر سر به گريباني و پريشاني

***

كنون كه شهر دمادم به دست تاراج است

تو جام را بگذار

و تيشه را بردار

چرا ؟

- كه ريشه اين رشد كرده زهر آگين

به تيشه محتاج است


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد