اگر تو باز نگردي
قناريان قفس، قاريان غمگين را
كه آب خواهد داد
كه دانه خواهد داد ؟
***
اگر تو بازنگردي
بهار رفته،
- در اين دشت بر نمي گردد
به روي شاخه گل،
غنچه اي نمي خندد
و آن درخت خزان ديده تور سبزش را
به سر نمي بندد
***
اگر تو باز نگردي
كبوتران محبت را
شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد
شكوفه هاي درختان باغ حيران را
تگرگ خواهد زد
***
اگر تو بازنگردي
به طفل ساده خواهر
كه نام خوب تو را
ز نام مادر خود بيشتر صدا زده است
چگونه با چه زباني به او توانم گفت
كه برنمي گردي
و او كه روي تو هرگز نديده در عمرش،
دگر براي هميشه تو را نخواهد ديد
و نام خوب تن در ذهن كودك معصوم
تصوري ست هميشه،
- هميشه بي تصوير
- هميشه بي تعبير
***
اگر تو بازنگردي
نهالهاي جوان اسير گلدان را
كدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه كس به جاي تو آن پرده هاي توري را
به پشت پنجره ها پيچ و تاب خواهد داد
***
اگر تو بازنگردي
اميد آمدنت را به گور خواهم برد
و كي نمي داند
كه در فراق تو ديگر
چگونه خواهم زيست
چگونه خواهم مرد