سپيده

مشاور شركت بيمه پارسيان

سپيده

۳۵ بازديد
 

سرود سبز علفها

نسيم سرد سحرگاه

 

صفاي صبح بهاران

ميان برگ درختان

و خاك و نم نم باران

- و عطر پاك خاك

و عطر خاك رها روي شاخه نمناك

و قطره قطره باران بود

به روي گونه من

- خيس بودم از باران -

كه مي شكفت

گل صداقت صبح از ميان نيزاران

تمام باغ و فضا سبز

- دست و دريا سبز

***

در آن دقايق غربت

- ميان بيم و اميد

حرير صبح مرا

لحظه لحظه مي پوشيد

 

در آن تجلي روح

نگاه مي كردم

به آن گذشته دردآلود

به آن گذشته خوش آغاز

به آن گذشته بد فرجام

به قلب سنگي آن مرمر بلند اندام

***

زلال زمزمه از چشمه لبم روييد

صفاي باطن من در ميان زمزمه بود

صداي بارش باران كه نرم مي باريد

و در طراوت هر قطره قطره باران

در آن تلالؤ سبزينه

در علفزاران

فروغ طلعت صبح آن طلوع صادق را

ستايشي كردم

***

رها نسيم سبك سير سبزه زاران بود

زلال زمزمه ها بود و

سپيده بود

و نرم باران بود

سپيده بود و من و ياد با تو بودنها

سپيده چون تو گل تارَكِ بهاران بود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد