آشوب خزان

مشاور شركت بيمه پارسيان

آشوب خزان

۲۷ بازديد

 

خورشيد دگر نور دلاويز ندارد مه پرتو مات هوس انگيز ندارد

در باد بهاري ز بس آشوب خزان است
گل وحشتي از غارت پاييز ندارد

آنكس كه ندارد هنر عشق و محبت
زو رحم مجوييد كه اين نيز ندارد

آلوده ام اما همه شب غرق مناجات
با دوست سخن اينهمه پرهيز ندارد

گيتي همه اويست و هم او هيچ بجز لطف از وسع نظر با من ناچيز ندارد
عاشق ز سر مستي اگر كرد خطايي معشوق كه بحث گله آميز ندارد
سر گرمي بازار جهان داد و ستد هاست آن وام خداييست كه واريز ندارد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد