جوزا سحر نهاد حمايل برابرم

مشاور شركت بيمه پارسيان

جوزا سحر نهاد حمايل برابرم

۳۴ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 624 كيلوبايت )

جوزا سحر نهاد حمايل برابرم
يعني غلام شاهم و سوگند مي‌خورم
ساقي بيا كه از مدد بخت كارساز
كامي كه خواستم ز خدا شد ميسرم
جامي بده كه باز به شادي روي شاه
پيرانه سر هواي جوانيست در سرم
راهم مزن به وصف زلال خضر كه من
از جام شاه جرعه كش حوض كوثرم
شاها اگر به عرش رسانم سرير فضل
مملوك اين جنابم و مسكين اين درم
من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال
كي ترك آبخورد كند طبع خوگرم
ور باورت نمي‌كند از بنده اين حديث
از گفته كمال دليلي بياورم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم
منصور بن مظفر غازيست حرز من
و از اين خجسته نام بر اعدا مظفرم
عهد الست من همه با عشق شاه بود
و از شاهراه عمر بدين عهد بگذرم
گردون چو كرد نظم ثريا به نام شاه
من نظم در چرا نكنم از كه كمترم
شاهين صفت چو طعمه چشيدم ز دست شاه
كي باشد التفات به صيد كبوترم
اي شاه شيرگير چه كم گردد ار شود
در سايه تو ملك فراغت ميسرم
شعرم به يمن مدح تو صد ملك دل گشاد
گويي كه تيغ توست زبان سخنورم
بر گلشني اگر بگذشتم چو باد صبح
ني عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوي تو مي‌شنيدم و بر ياد روي تو
دادند ساقيان طرب يك دو ساغرم
مستي به آب يك دو عنب وضع بنده نيست
من سالخورده پير خرابات پرورم
با سير اختر فلكم داوري بسيست
انصاف شاه باد در اين قصه ياورم
شكر خدا كه باز در اين اوج بارگاه
طاووس عرش مي‌شنود صيت شهپرم
نامم ز كارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل ديگرم
شبل الاسد به صيد دلم حمله كرد و من
گر لاغرم وگرنه شكار غضنفرم
اي عاشقان روي تو از ذره بيشتر
من كي رسم به وصل تو كز ذره كمترم
بنما به من كه منكر حسن رخ تو كيست
تا ديده‌اش به گزلك غيرت برآورم
بر من فتاد سايه خورشيد سلطنت
و اكنون فراغت است ز خورشيد خاورم
مقصود از اين معامله بازارتيزي است
ني جلوه مي‌فروشم و ني عشوه مي‌خرم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد