دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۲ ۳۲ بازديد
عمريست چنين به خود مينالم
بشكست سبوي عمر رفت امالم
اي دوست بيا و بنگر اين وقت
از هجر تو بي حال بگشته حالم
همه گان چشم بغرند به من
گوئيا كفر نموده حالم
آنكه بر من يار بود و همدمي
تير زه را بزدي بر حالم
بال بشكست و شدم ذله و خوار
كافران گريه كنند بر حالم
ساقيا:خوار بگشتن تا كي
ديگران مي بخورند من برود احوالم
مگر اين عمر چه ها ميسازد؟
كه من از ظلم كسان مينالم.
كه من از ظلم كسان مينالم