روزها بگذشت و يك روزدگر امد پـديـــد
چشم ما جز رنج و آه غم بديدارش نديد
اين چه دور انيست دوران جــــديــد
قلبها از سنگ شد گــاه از حــــديــد
دوستان يـكدفــعــه گــردنــد نـا پـــديـــد
وقـــت سخــتــيـها و در وقــت و عــيـــد
هيچ نتواني بيابي اي رفيق
چه عزا باشد چه در هنگام عيد
كودكان با مهر مادر زيستند
واي بر آنكس كه مادر را نديد
روزگار ما چونان روز و شبي
گربيايد از جهان بايد بريد
دوستان:اين عمر ازمايش است
واسه رفتن بياوردش پديد
توشه گر بردي سلامت ميروي
ورنبردي اتشي ايد پديد
روز رستاخيز مي ايد به زود
بايدي ببريد از سنگ و حديد
جمله اين منزل رها بايد نمود
خانه كردار مي بايد خريد
خانه كردار ني با پول و زر
بلكه بااخلاق مي ايد پديد
انكه كردارش نكو نيكو خريد
و انكه بدها كرد دوزخ را بديد
اهل منزل در جهان كميابند
واي بر انكس كه دنيا را خريد
اين جهان بازيچه است و جاي لهو
هر كه از لهوش برد جنت بديد
اهل جنت اهل ايمانند و بس
ني دغل بازان دل سنگ و حديد
آنكه اخري را به اين دنيا فروخت
حتم داند آخرت اتش بديد