دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۱ ۲۹ بازديد
نجات يافتم!
سبك بار شدم!
سقف كوتاه و سنگين آسمان را
ناگهان از بالاي سرم برداشتند.
ملكوتِ پاك و بي مرزِ رهايي بر سرم خيمه افراشت.
تجرّد را همچون يك روح گريخته از تابوت كالبد،
احساس مي كنم.
همچون جان نور،جوهر عشق، روح ايمان،
در من حلول كرد.
چه آزاد و سبك دَم مي زنم!
روح همه ي بهارها
عطر همه ي گل ها
و نسيم همه ي بشارت هاي بهشت را
با هر نفسي مي مكم، مي نوشم.
و در روح ناپيداي معبد
همچون عطشي گرم كه در جان چشمه اي سرد فرو مي نشيند-
فراموش مي شوم.